۱۳۹۷ مرداد ۱۳, شنبه

خاطره‌ای زیبا از چارلی چاپلین

خاطره‌ای زیبا از چارلی چاپلین



🔷خاطره‌ای زیبا از چارلی چاپلین
 🔸با پدرم رفتم سیرک، یه زن و شوهر با  ۴تا بچه‌شان جلوی ما بودند. قیمت بلیطها را که اعلام کردند، مرد نگاهی به همسرش انداخت!معلوم بود که پول کافی ندارد و نمی‌دانست چه بکند.
🔸ناگهان پدرم یک اسکناس صد دلاری روی زمین انداخت، پول را از زمین برداشت و به مرد گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود، بهت زده گفت: متشکرم آقا.
🔸مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه‌هايش شرمنده نشود، کمک پدر را پذیرفت. بعد از اينکه داخل سیرک شدند، ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به خانه برگشتیم. آنروز سیرک را ندیدم، اما به داشتن چنین پدری افتخار کردم.
 @mojahedin_org
#براندازم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر