۱۳۹۹ مهر ۲۲, سه‌شنبه

برگزاری آیین شجریان، تعمیق جبههٔ ایران

 

برگزاری آیین شجریان، تعمیق جبههٔ ایران



رویارویی مردم با رژیم در بزرگداشت درگذشت استاد شجریان
صورت مسأله
نگاهی به وقایع چهار ماه گذشته، گویای تعادل قوایی جدید بین مردم ایران و حاکمیت ولایت فقیه است. اکنون به‌نظر می‌رسد بررسی و شناخت وجوه این تعادل‌قوا و اهمیت آن یک ضرورت شده است. به‌طور خاص پس از درگذشت استاد شجریان و عواقبی که بازتاب گستردهٔ سیاسی و اجتماعی آن برای حاکمیت ایجاد نمود و نیز حکومت نظامی‌یی که حاکمیت در قبال آن پیشه کرد، این بررسی را ضروری‌تر می‌نماید.

در چهار ماه گذشته سه واقعه رخ دادند که باید آنها را سه کمپین بزرگ با یک ویژگی مشترک نامید. نتیجهٔ این سه رخداد و روند رو به افزایش و گسترش‌یابندهٔ آنها منجر به رقم خوردن وضعیتی جدید بین مردم و حاکمیت شده است. بهتر است این وضعیت را شکل گرفتن نهایی دو جبهه در مقابل هم بنامیم.

قوام گرفتن تعادل‌قوای جدید
در خرداد امسال با درگذشت خانم مرجان، موجی از واکنش‌های حمایت‌آمیز پیرامون زندگی و مبارزه ایشان از جانب اقشار مردم و کنشگران شبکه‌های اجتماعی علیه جمهوری اسلامی شکل گرفت. این موج و نفوذ آن میان طیفی از اقشار گوناگون مردم و بازتاب وسیع آن در رسانه‌های ایرانی و غیرایرانی، بروز تعادل‌قوای جدیدی را رقم زد. تعادل قوایی که تا قبل از آن هماوردی، به‌عنوان جبهه‌یی بین اقشار مختلف ایرانی و رژیم آخوندی بروز نیافته بود.

رژیم آخوندی برای مقابله با آن موج سنگین، تنها به تولید چند جعلیات رسانه‌یی روی آورد که فقط موجب آبروریزی و نمایشی از دروغ و ابتذال شد. ویژگی بارز آنچه در آن دو هفته رخ داد، قوت گرفتن و گسترده شدن مرزبندی با حاکمیت و دولت جمهوری اسلامی بود. این ویژگی را در واقعهٔ بعد از آن بررسی می‌کنیم.

از یک کمپین تا یک جبهه
در اوایل مرداد امسال قوه قضاییهٔ تحت‌امر خامنه‌ای مبادرت به صدور حکم اعدام علیه سه جوان شورشگر در قیام آبان ۹۸ نمود. این خبر بلافاصله منجر به حضور میلیون‌ها ایرانی در داخل و خارج ایران بر روی شبکهٔ اینترنت شد. این حضور میلیونی تا قبل از این خبر هم وجود و جریان داشت؛ اما ویژگی خاص این حضور، فراخوان عمومی علیه اعدام و همبستگی پیرامون آن بود. ایرانیان برای اولین بار گرداگرد هشتگ #اعدام_نکنید، موجی دم‌افزون از روشنگری و افشاگری علیه اعدام در نظام آخوندی را به جریان انداختند . از این رو موضوع زندان و زندانی پس از چهار دهه بدل به بحرانی برای نظام آخوندی شد. این کمپین ۱۲ میلیونی به‌مثابه یک تحول سیاسی، منجر به شکل‌گیری یک جبهه شد. ویژگی بارز آن هم‌چون نمونهٔ قبلی، قوت گرفتن و گسترده شدن مرزبندی با حاکمیت و دولت جمهوری اسلامی آخوندی بود.

هویت ملی و انسانی رو در روی هویت بدویِ اشغالگری
ظهر روز ۱۷مهر ۹۹ خبر درگذشت استاد محمدرضا شجریان به‌عنوان اصلی‌ترین خبر روز، روی شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ایران و جهان رفت. موج میلیونی حمایت از شجریان و خواسته عمومی برای حضور در مراسم و آیینهای یادبود وی بدل به یک بحران سیاسی برای جمهوری اسلامی شد. خصلت موج ایجاد شده، از یک‌طرف ضددیکتاتوری و سانسور و از طرف دیگر حق مسلم مردم برای ابراز احساسات و قدرشناسی از یک هنرمند ملی و محبوب بود. اما این حق مسلم مردم در یک جامعهٔ دموکراتیک و متعارف، برای دیکتاتوری قرون‌وسطایی جمهوری اسلامی یک بحران خطرناک تلقی می‌شود. کارگزاران نظام آخوندی از همان ساعات اولیهٔ پس از انتشار خبر درگذشت استاد شجریان، رفتار یک حکومت نظامی را در مقابل مردم اتخاذ کردند؛ طوری که با بی‌شرمی و بی‌حیایی حیرت‌انگیز و بی‌نظیر در دنیا روند تصمیم‌گیری و برگزاری آیینهای مراسم را در دست خود گرفتند.

اعمال دیکتاتوری و سرکوب عریان در تمامی مراحل آیین غسل و نماز، انتقال و تدفین شجریان با حداکثر بی‌حیایی و بی‌شرمی و دنائت جمهوری اسلامی و با دخالت و تصمیم‌گیری شخص خامنه‌ای صورت گرفت. برای اولین بار در دنیا صفی مثل دیوار قلعه‌ها و حصار زندانها بین مردم و محل غسل و نماز بر شجریان در بهشت زهرا پیاده شد؛ صحنه‌یی مشمئزکننده و نفرت‌انگیز که خشم میلیونی ایرانیان را برانگیخت. این صحنه و عکس معروف آن یک شاخص مهم جبهه‌بندی بین مردم ایران و حاکمیت ولایت فقیه شد.

پردهٔ بعدی، مراسم غسل و نماز بود که ساعت هفت صبح تعیین شده بود؛ اما با تصمیم خامنه‌ای و وزارت اطلاعات و امنیتی‌های نظام، این مراسم ساعت چهار و نیم صبح بدون اطلاع مردم بسته‌بندی شده و پیکر شجریان را زود و تند و سریع از تهران به مشهد منتقل کردند. اعتراض میلیونی ایرانیان در شبکه‌های مجازی و هزاران شهروند تهرانی به این وحشیگریها و بی‌شرمی‌های حکومتیان، بخشی دیگر از جبهه‌بندی علیه دیکتاتور بود.

پردهٔ بعدی، جلوگیری از حضور جمعیت انبوه مردم مشهد برای ادای احترام به شجریان بود. حصار کشیدن جلو سیل انبوه مردم، وجهی دیگر از دو جبهه رو در رو را در منظر ایرانیان و جهانیان آشکار نمود. در تمام مراحل مراسم در تهران و مشهد، اعضای خانواده شجریان به‌طور مداوم در محاصرهٔ گزمه‌های نان‌خور دیکتاتور بودند.

در تمامی مراحل یادآوری شده، شاهد نبرد هویت ملی و انسانی با هویت بدویِ یک حاکمیت اشغالگر هستیم.

نمودهای روشن دو جبهه در ایران
نتیجه‌گیری:

۱ ـ اگر اعمال دیکتاتوری و حکومت نظامی در وهلهٔ نخست و سپس محدودیت کرونا نبود، بی‌شک مراسم گرامی‌داشت استاد محمدرضا شجریان با شرکت چند میلیون ایرانی برگزار می‌شد. این چند میلیون، هم پیرامون شخصیت فرهنگی و هنری و ملی شجریان گرد می‌آمدند و هم گرداگرد مواضع وی در مقابل حاکمیت ولایت فقیه و تسلیم نشدن به آن.

۲ ـ قدر و شأن ملی و هنری شجریان آن‌قدر اصالت مردمی و فرهنگی داشت و دارد که چگونگیِ موضع‌گیری و رفتار در قبال درگذشت وی، بیان کیفیت ماهیتها و مرزبندی‌ها و به‌طور قانونمند گویای دوری و نزدیکی با نظام آخوندی می‌باشد.

۳ ـ دنائت‌پیشگی، رفتار ر‌ذیلانه، بی‌حیایی و بی‌شرمی حیرت‌انگیز و نیز اعمال حکومت نظامی کارگزاران جمهوری اسلامی در روند آیینهای گرامی‌داشت شجریان، اعلام علنی و بی‌پردهٔ وجود دو جبهه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در ایران از جانب خامنه‌ای و قسم‌خوردگان به اصل ولایت فقیه است. بنابراین تمامی همسویان و لابی‌های این رژیم به‌طور مستقیم هم‌جنس و هم‌سفرهٔ دیکتاتوریِ تحریم و نفرین شده از جانب مردم ایران هستند.

۴ ـ مجموع وقایعی که از چهار ماه پیش به این سو برشمردیم، گویای تعمیق یافتن مرزبندی با نظام آخوندی در جامعهٔ ایران هستند. این تعمیق را با ویژگی‌های سه واقعهٔ مزبور، باید به شکل‌گیری دو جبهه سیاسی تعبیر نمود. مسیر طی شده در همین چهار ماه، نشانی می‌دهد که بی‌شک روند تحولات بعدی، جبهه مردم ایران را گسترده‌تر و اثرگذارتر بر رقم زدن تعیین‌تکلیف نهایی نبرد این دو جبهه خواهد نمود...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر